خانمها سریال ترکیهای ببینید!
تاریخ انتشار: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۹۱۷۹۶۶
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - طنز روز
فرزین پورمحبی
«با نگاهی به سریال احضار باید چسبید به غضنفر و مارادونا را ول کرد!»
مدتی بود همسرم تحت تاثیر سریالهای ترکیهای به طرز مشکوکی به خیلی از روابط جاری در خانوادهمان مشکوک شده بود! مثلا چند روز پیش طی یک افشای جنجالی از یک ارتباط خاص به شرح زیر پرده برداشت:
دختر خانم «ب.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
البته تا این جای کار مشکل خاصی نبود چون قرار نیست ما را در قبر یکی دیگر بگذارند. از طرفی هم بزرگان گفتهاند: «هیچگاه نباید مردم را قضاوت کرد». صرف نظر از راست و دروغ بودن این داوریها - هر چند اشتباهات داوری جزء بازی است! - باید گذاشت مردم بدون مزاحمت خاصی عشق و حال کنند و این صفا را با موی دماغ شدن از دماغشان درنیاورد. قضاوت باعث میشود خوشیهای خاک برسری، خاکبرسر شده و یا کوفت خاکبرسرها شوند! بگذریم ... اصلا همه امتیازات و کپیرایت داستانهای فوق مفت چنگ همسر عزیزتر از جان و تمامی حال و احوالات اقوام و آشنایان، نوش جانشان!
اما مشکل اصلی اینطور آغاز شد:
همسر نکتهسنج و موشکافم با همه موفقیتهایی که در برملا کردن اسرار مگوی این و آن کسب کرده بود تا آن زمان نتوانسته بود از من - علیرغم دامهای متعددی که برایم گسترده بود - آتویی بگیرد! او به همین دلیل خیلی معذب بود! چون به حکم سریالهای ترکیهای اعتقاد راسخ داشت: یک مرد خوب کسی است که هنوز لو نرفته! لذا از اینکه نتوانسته راز من را کشف کند به شدت رنج میکشید! حتی چندباری هم برای کاهش این استرس و علاج بیماریاش که به «سندرم کشف خیانت کشفنشده» معروف بود به روانشناس مراجعه کرد اما به جز اینکه متوجه شده بود روانشناس هم با منشیاش بله (!) نتیجه قابل ذکر دیگری نگرفته بود! او مدام با نگاههای معنیدارش بهطور خلاصه به من میفهماند: درسته که تا حالا از دستم قسر دررفتی اما فکر نکن دنیا همیشه به کامت میچرخه ... نهخیر، دنیا اینطور نمیمونه و بالاخره دستت رو میشه و پتهات روی آب ریخته میشه! این مسئله زمانی بغرنجتر میشد که من نمیتوانستم با نگاه معنیدار متقابلی جوابش را بدهم!
این وضعیت کجدار و مریز و روشن نشدن تکلیف بنده (البته به تصور زنم) روی او تاثیر خیلی بدی گذاشته بود بهطوریکه مانند یک خوره به جان همسرم افتاده بود و روز به روز ضعیفتر و رنجورترش میکرد!
تا اینکه به پیشنهاد یک دوست روانشناس تصمیم گرفتم دیش ماهواره خانه را به شکل مخفیانه دستکاری کنم و بدین ترتیب ارتباط ما با دنیای شیرین خیانت در سریالهای ترکیهای قطع شد!
همسرم بعد از مقداری غرزدنهای معمول بالاخره ناچار شد پای سریالهای تولید داخل بنشیند تا ضمن جلوگیری از خروج ارز، از سریالهایی استفاده کند که نسبت به مشابههای خارجی امکانات و آموزشهای اخلاقی زیادتری دارند!
شروع کار با سریال «احضار» رقم خورد ...
من در ابتدا فکر میکردم همسرم ارتباط چندانی با سریالهای تولید ملی برقرار نکند اما بعد از مدتی در کمال تعجب دیدم نه تنها او این سریالها را دنبال میکند بلکه از آنها تند تند یادداشتهایی هم برمیدارد! این ماجرا برایم خیلی عجیب و حتی نگرانکننده شد تا اینکه بعد از مدتی به شرح زیر از نگرانی درآمدم:
بله؛ خانمم بعد از دیدن سریال احضار بالاخره توانسته بود پاشنه آشیل من را پیدا کند و بهراحتی از همه اسرارهای من سر دربیاورد! (البته به خیال خودش) چطوری؟ اینطوری:
با مراجعه به یک احضارکننده روح، طبق داستان سریال و استفاده از مشاورههای یک روح علاف!
موضوع از این قرار بود که همسرم بعد از رفتن پیش یک مدیوم و البته دادن چند میلیون، روح همان لولهکش محلهمان را - که قبلا در یک حادثه لولهکشی به دو نیم تقسیم شده بود - احضار کرده بود! این را هم گفته باشم که بنده به دلایل شخصی (!) امور مربوط به لولهکشی خانهمان را به یک لولهکش دیگر واقع در چند خیابان پایینتر میدادم و به همین دلیل لولهکش فوق این کینه را همیشه از من در دل داشت! بر همین اساس او با بیانصافی، هر چیزی که دلش خواسته بود به دروغ به ریشم چسبانده بود و ارتباط من را با چندین کیس مونث ثابت کرده بود! شریک زندگی من هم که همیشه آماده رسیدن چنین لحظهای و قطع شراکت بود با اشتیاق همه مشخصات زنهای فوق و نشانی انجام خیانتها و همچنین برگه طلاقش را جلویم گذاشت و تاکید کرد: جای هیچ انکار و یا توجیهی نیست چون این اطلاعات را روح لولهکش مرحوم داده و روح هم هیچ وقت دروغ نمیگوید حتی روح آن لولهکش قوی!
بگذریم از اینکه چرا همسرم میان اینهمه روح سرگردان با روح خبیث و مسئلهدار لولهکشمان ارتباط برقرار کرده بود و البته اثبات این مسئله هم، نه خیلی محکمهپسند بود و نه به صلاح خودم!
باری، به هر جهت من دیش ماهواره را بهسرعت تنظیم کردم تا خودم را از این فضای پرمفسده نجات بدهم. به هر حال تا دیر نشده و کار از کار نگذشته باید از تهاجم فرهنگی داخلی جلوگیری کنم و به ناچار به تجاوز فرهنگی بیگانگان تن داده و خودم را برایشان در کمال میل آماده کنم! باید فضا را برای جولانشان با این سریالهای داخلی باز کنم.... باید بچسبم به غضنفر و مارادونا را ول کنم.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: طنز ترکیه ای سریال ها لوله کش
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۹۱۷۹۶۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
به گزارش خبرآنلاین چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
23302
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198